گر چه چون کوه به دامان افق بستر ماست
منت پای بسی راهگذر بر سرماست
دوری ی راه به نزدیکی ی دل چاره شود
کـرمی کن که به در دوخته چشم تر ماست
آسمان سر زده از چشم کبود تو ولیک
آنچه در او نکند جلوه گری، اختر ماست
گر چه شد چشمه صفت خانهٔ ما سینهٔ کوه
باز منظور بسی اهل نظر، منظر ماست
همچو زنبق نشکفتیم در آغوش چمن
گل کوهیم که از سنگ سیه بستر ماست
گلشن خاطر ما را چمن آرایی نیست
سادگی زینت ما، پاکدلی زیور ماست
گر سرانگشت تو ما را ننوازد گله نیست
گل خاریم و زیانْ سود نوازشگر ماست
زان همه زخمه که بر تار دل ما زده دوست
حاصل این نغمهٔ عشق ست که در دفتر ماست...